گفتمان جشنواره ریشه در مناسکی باستانی داشته، “شادی”، “شرافت” و “رهایی” را میستاید: معانیِ کهنی که ادبیات امروز، آنها را در شعارِ «روشنگری» بازمییابد.
بیشک بخشی از این روشنگری، وابسته به امکاناتی همچون قدرتِ تریبون است؛ جشنوارههای ادبی، به عنوان پلی میان تاریکی و روشنی و یا نخی میان غفلت و توجه، تریبون/ترازوی نویسندگان پیشرو و مستقل به شمار میرود.
اما مساله اینجاست که معیاری برای اعتبارسنجی خودِ جشنوارههای ادبی در دست نبوده و بسیاری از این جوایز، حتی از معرفی نظاممند خود عاجز مینمایند؛ چه برساد به جهتنمایی جریانات ادبی و نخبگان این رشته.
کارگروه ادبی چیستآرت طی دوسال گذشته کوشید برای هر رویداد ادبی معتبر، شناسهای تنظیم و تحلیلی ارائه دهد؛ ارادهای که امروز به معرفی و نقد بیش از ۴۰ جایزه ادبی معتبر انجامیده است و همچنان در جریان. تاکنون مرامِ ما بر «نقدی سخت» و «انتشاری دوستانه» استوار بود؛ چه، معتقدیم ورای موافقت یا مخالفت، چشمپوشی از انتشار فراخوان رویدادهای بزرگ، تنگنظری است.
در این میان اما، بنا به دلایلی گوناگون، جشنوارههایی از کانون توجهِ کارگروه ادبی چیستآرت دور ماند. دلایلی همچون: تبلیغات ضعیف، تیم داوری بیکیفیت، موضوعی/سیاسی بودن و یا کمبودهای اجرایی و… باعث شد صدای شماری از جشنوارههای ادبی، از تریبونِ چیستآرت به گوش نرسد.
برآنیم تا در گام بعدی دایرهی نظرِ خود را گسترش داده، بدون سانسور یا دیکاتوریِ از تریبون چیستآرت به انتشار فراخوان جشنوارههای مخالفخوان، نیز، بپردازیم.
این یادداشت، دعوتی است به هماندیشی در گفتمان جشنواره تا با شما مبتلایان ادبیات، پرسشی را مطرح کنیم:
– کدام موارد معیارهای سنجش یک فراخوان ادبی را تشکیل میدهند؟
– در یک بزم ادبی اعتبار «میزبان» گرامیتر است یا «مهمان»؟
– نقش «اسپانسر»، «مجری» و «امکانات فیزیکی» در اعتبارسنجی یک جشنواره چگونه مشخص میشود؟
– یکدستی و هماهنگیِ آراء داوران یک جشنواره، امتیاز است یا آفت؟
– منظور از حقوق مادی و معنوی آثار چاپ نشده چیست؟
و…
بسماللهالقلم.
از محمدهادی سالارورزی، افشار رشیدیتبار و بهدین اروند دعوت میکنیم پاسخ خود را با ما در میان گذاشته و کارگروه ادبی چیستآرت را در تحلیل و نشرِ درستِ فراخوانهای ادبی، یاری برسانند. مشتاقیم این دوستان نیز، صاحبنظرانی را بنا به صلاحدیدِ بحث، به گفتمان جشنواره دعوت نمایند؛ امیدواریم در پایان این سلسله مباحث، بتوانیم بستر مناسبی را برای سنجش و رایدهی به جشنوارههای ادبی از سوی مخاطبین، صاحبنظران و مجریان، فراهم آوریم.

جشنواره، میدان همسنگی
هادی سالارورزی
انسان، پیش از افتراق از سایر جانوران، قدرتِ اجتماع را نیک آموخته بود. در جمع، ضعیف قوی میشود و توانا توانگرتر. هرچند برای قبیلهای چندده نفره سهلست هرشب دور آتش گرد بیایند، غذایشان را شکر گزارند، بودنشان را پای بکوبند و تجاربشان را قصه کنند -چیزی که با اغماض هنوز هم میتوان در وعدهی شام یک خانواده مشاهده کرد- اما هرچه بر تعداد نفرات اجتماع و گستردگی جغرافیای قدرت افزوده شد، شمایل و صدالبته آماجِ گردهماییها نیز دگرگون شد. اگر پیشتر شکار یا برداشتِ محصول دلیل جشن بود، بعدتر مناسک مذهبی و مناسبات قدرت عامل جشنها شدند. بالواقع جشنها را میتوان عمدهترین و موثرترین شکل تجمع در ادوار گذشته دانست.
عمده تمایز جشنوارهها با سایر انواع تجمع، وحدتِ خواسته و غایتِ شادکامیست که شرکتکنندگان را بسیار پیشتر و حتی پس از آن بهخود مشغول میدارد. آنقدر که حواشی از اصل مهمتر و افراد از طبقات گوناگون همپیاله میشوند. شاید در جامعهای کوچک هرفرد بتواند مستقیما سخنش را به گوش رأس برساند اما هرچه جامعه بزرگتر شود برای حصول این نتیجه، ناچار باید دست به دامن واسطهها شد. بسترِ متلونی که جشنها پدید میآورند افراد را قادر میسازد تا سادهتر و به دور از تشریفات با اقشار بالاتر ارتباط برقرار کرده، جلب اعتماد کنند و قراری بگذارند.
هرچند تاریخچهی جشنهای دیونیسوسی و جشنوارههای تئاتر یونان، از آنچه امروز در جشنوارهها میبینیم دور نیست اما زندگی هنرمند از دوران باستان تا امروز بسیار تغییر کرده. آنچه تا پیش از صنعتی شدن هنر و ادبیات، زندگی هنرمند را تامین میکرد، حمایت مادی و معنوی قدرت بود. البته این سودیست دوسویه. از طرفی هنرمند را از مشاغل غیرهنری بینیاز میسازد و از سویی امکان بهرهگیری از هنر را برای قدرت، در زمانهای که جز حضور فیزیکی چیز دیگری قدرت انتقال هنر را ندارد، میسر میسازد.
گفتمان قدرت بهمنظور اثبات منزلت خویش، نیازمندِ اعتباربخشی به سایر گفتمانهای مقبول جامعه اعم از مذهبی، فرهنگی، علمی و غیره است. در نتیجه افرادِ ممتاز هر گفتمان را چه برای بهرهگیری از رایشان، چه برای تطمیع و چه فخرفروشی حتیالمقدور در جوار خود نگاه میدارد. در چنین مجامعیست که هنر توسط خبرهترینها اعتبارسنجی میشود. چنین تمایزی به هیچ روی متوجه زیر سوال بردن برابری انسانها نیست. بلکه در پی پایش افرادیست که به هرتقدیر امکان دسترسی به دانش و آگاهی را دارند. رفاه، بیشک، پرداختن به فعالیت ذهنی را آسانتر میکند و هر کس در آنچه بدان اهتمام میورزد، استادتر از دیگران است.
در پی افزایش سطح عمومی رفاه و آموزش و نیز به تبعِ صنعتی شدن رسانه، دسترسی جامعه به محصولات هنری تسهیل یافت. در این میان نیز بنیاد اشرافیگری برچیده، انحصار هنر از قرق فرهیختگان خارج و باب اعمال نظر برای همگان باز شد. دنیای اقتصاد از مبادلات کلان به دادوستدهای خرد تغییر موضع داد و رسانههای صنعتیِ هنر و ادبیات بیشتر به موج سواری بر امیال مردم پرداختند. تا امروز در برههای زندگی کنیم که اگر جنایت و مکافات نویی نوشته شود بعید است نشری تن بهچاپش دهد.
شاید هنگامهی آنست که جشنوارهها طبیعت کهنه خود را بازیابند، از قدرت رسانهایشان بهره برده، حلقهیواصل بین مولفین مخالف جریان صنعتی هنر و بازار تقاضا شوند. همچنین با برگزاری پرمایهی حواشی جشنوارهها فرصت همنشینی هنرمندان و محملی برای انتقال تجارب اساتید فن فراهم آورده، میدان همسنگی هنر شوند. چیزی که جشنواره به جشنواره کوچکتر و حقیرتر میشود. اما باید اذعان داشت، با اغماض از جهتگیریهای اعتقادی، هنوز فضای هنر ایران بهاندازهی کشورهای توسعهیافته آلودهی اقتصادِ صنعتی نشده و هنوز بارقهای از امید در چشمانداز روبهغروب هنر و ادبیاتش میدرخشد.
در این راستا از:
حسین قربانی، دکتری زبان و ادبیات فارسی
امیرحسین طاهری، منتقد و مدرس ادبیات
و علی قاسمی، کارشناس ارشد ادبیات نمایشی
دعوت میکنم تا مرحمت کرده، در این باب نظریات خود را با ما در میان بگذارند.

معیارهای سنجش جوایز ادبی کدامند؟
بهدین اروند
طی یادداشت مبسوطی با عنوان «چند واره از جشنواره» که سال گذشته بر تارنمای چیستآرت به انتشار رسید، چهار عنوان اصلی مطرح شد که عبارت بودند از:
«آنتوانچخوفهایی که با من دویدهاند» در باب تواردات و سرقتهای ادبی رایج
«در عشق و جوانی» که شرحیست بر تقابل غرور یک هنرمند و نیازهای بازاریمآب
«آخرین خیار دنیا» در باب جشنوارههای کذب، مافیای نشر، سلاطین کاغذ و الخ.
و «دارالمجانین» در باب نیاز دیوانگان به یکدیگر.
امروز اما، در پی پاسخ به این پرسشم که: «معیارهای سنجش جوایز ادبی، کدامند؟»
البته که بندهی کمترین خود را کارشناس جوایز ادبی نمیدانم، اما به عنوان یک مولف/مخاطبِ ادبی، پاسخ را در «نیازِ» علّیِ جشنواره میجویم.
ما به ادبیات روی میآوریم چون ستودنی، والا، نستوه و معصومتر از زندگی است؛ چون بستر نوعی ویژه از دیالوگ و مفاهمه است که حافظهی تاریخی ما را میسازد؛ خاصه ادبیات پارسی که هزارهی باشکوهِ خود را به پایان میبرد و همچنان جاری، فرهنگساز و آمیخته با جانِ گویشوران خود است. نمیخواهم در باب بدیهیِ «یار خوشگل خرج دارد» بیهودهگویی کنم؛ چه، اگر زبانی غنی و منعطف همچون زبان فارسی نداشتیم، نیز، بایسته بود متولیان امر، پیگیر ارج و قرب زبان مادری باشند. از طرفی دیگر بهعنوان یک دانشجوی تنبل ادبیات نیز قصد ورود به مباحثی چون «چرا دانشگاه نمیتواند یا نمیخواهد که به رصد آیندهی ادبی کشور واکنش نشان دهد» را ندارم.
ترجیح میدهم به جای همهی این نقشها، بروم در جلد شرکتکنندهای جوان و جویایِ افتخار، که اثری را به نمایندگی از نبوغش به دبیرخانهی یک جایزهی ادبی میفرستد؛ به این امید که بتواند جنونش را از سقوط، غرورش را از ویرانی و توهمش را از خیال تمیز دهد. ما داستان خود را با دیوانگانی دیگر در میان میگذاریم تا از زبان یارانی بشنویمش که به این رازها، آشناترند.
در پاسخ به این پرسش که« معیارهای سنجش جوایز ادبی کدامند»:
اولاً جوایز را بلندایی برای رصد آیندهی ادبیات میدانم؛ نه دستی برای تجویز نسخه. در همین راستا، رای نخست خود را جشنوارههای موضوعیتی سلب میکنم.
دوماً معتقدم صدای بلندگو نباید از گوینده کمتر باشد؛ رای دوم این حقیر، متوجه جوایزیست که به نویسنده اعتبار میبخشند، نه آن دسته از جوایر که اعتبار مالی و معنوی خود را از شرکتکنندگان به دست میآورند.
سوماً حساسیت تریبون را بیشتر از همه در کمیت و کیفیت تیمداوری جستجو کرده، رای سوم را مشمول جوایزی میدانم که تیم داوری خود را از میان طیفهای گوناگون فکری برمیگزینند.
چهارماً آشنایی نویسندگان هر عصر را با یکدیگر سازندهتر از کارگاههای تجویزی میدانم.
در پایان از:
مجتبی هژبری، به عنوان برگزیدهی ثابت جوایز داستان سالهای اخیر
فردین کوراوند، از نویسندگان برجستهی جنوب با سابقهی داوری رویدادهای ملی/ادبی
و نیما صفار، از رندانِ روزگار و تحریمکنندگان پر و پا قرص جوایز ادبی
دعوت میکنم آراء خود را با حقیر در تالار گفتگو مطرح کرده، آبی بر تشنگی باشند که “تا باد چنین بادا”.

چند اشاره دربارۀ گفتمان جشنواره
علی قاسمی
در اینجا به جای بسط و تشریح یک موضوع خاص در ارتباط با جشنوارههای هنری و ادبی به طرح چند نکته پراکنده بسنده میکنم:
– احتمالا با توجه به وجود جشنوارههای متعدد بتوان به جای گفتمان جشنواره از گفتمانهای جشنوارهای صحبت کرد. خوشبینانه آن است که حضور این گفتمانها را به جهت فراهم کردن ظرفیت برخوردهای گفتمانی مثبت بدانیم اما اگر بپذیریم طراحی و برپایی جشنوارهای هنری و ادبی نیازمند نوعی دانش تخصصی، نظرگاهی مستقل و تکاپویی همیشگیست، چه اندازه میتوان به اثرگذاریهای سودمند این جشنوارهها امید داشت؟ و برگزاری یک جشنواره بدون در نظر گرفتن پیشفرضهای اولیه چه آسیبهایی در پی خواهد داشت؟
– یکی از گردابهای مهلک جشنوارهها که لزوماً دامنگیر همهی افراد نمیشود مسالهی رقابتجویی است. از منظری جشنواره ها امتداد دهندهی میل رقابت از ساحت ورزش و بازی به ساحت هنر و ادبیاتاند. نکته مهم اینجاست که در بازی گفتمان وجود ندارد قانون وجود دارد. در فرهنگ گفتمانها وجود دارند بدون هیچ قانونی. و گفتمانها داوری نمیشوند، در مواجهه با گفتمانهای دیگر یا پذیرفته میشوند یا رد. مرجع این رد و پذیرش هم فقط و فقط مخاطب به کلیترین معنای آن است. اما این مسابقات فرهنگی (جشنوارهها) با انتخاب برندهی خوشحال و بازندهی مغموم توهم مرجعیت پدید میآورند. نتیجه: برهم خوردن سیر طبیعی خلق است. در این شرایط مدار احساسی و ادراکی هنرمند به جای آنکه رو به درون داشته باشد رو به بیرون (پسند جشنواره) دارد. و به شکلی غریب هنرمند گرفتار در این بازی، فارغ از برد و باخت، شکست میخورد. فلوبر از قول اپیکتت میگفت:«اگر برای تحسین دیگران تلاش کنی تحقیر میشوی.»
– جشنواره ایدهال در نظر من واجد ویژگیهاییست از این قبیل: پیش از هر چیز تخصصی (فرممحور) است؛ برای فرآیند اهمیت قائل است؛ دعویهای بزرگ ندارد اما دورنمایی گسترده دارد؛ مستقل از قدرت است؛ حافظ ناهمگونی و تکثر است؛ ترکیب ناهمگونی از داوران را گردهم میآورد؛ با شفافیت از چرایی انتخاب برگزیدگان میگوید؛ منابع حمایتی و مالی آن روشن است و از جهت گفتمانی و پیشفرضهای نظری معاصر، منعطف و پویاست.
– بیتردید جشنوارهها در شکل ایدهآل فرصتها و ظرفیتهای بسیاری برای عاملان و مخاطبان جامعهی هنری فراهم میکنند. ولی به جهت آسیبهای ذاتی جشنواره (که یک مورد آن اشاره شد) و موانع سرسخت در مسیر دستیابی به شکل ایدهآل آن، تصور میکنم میتوان با برجسته کردن گفتمان تحلیل و نقد شاهراهی سودمندتر گشود. مسیری که اگرچه هیاهو و زرق و برق جشنوارهها را ندارد اما در طولانی مدت نتایج ارزشمندتری به بار خواهد آورد. هرچند به همآمیزی این دو هم میتوان اندیشید.