چندی پیش سه تن از اعضای کانون نویسندگان ایران، به نامهای:
بکتاش آبتین
رضا خندان
و
کیوان باژن
پس از قتل همسران خود بهوسیلهی اسلحه، داوطلبانه به آگاهی محل رفته، فنجانی چای نوشیده و برگشتنا سری به بازار آهنگران بلخ زده، سه داس خریدند. این سه تن در اقدامی هماهنگ، سحرگاه روز بعد، دختران خود را با سَر بریده و و در پاسخ به این پرسش که:« فقر بدتر است یا ذلت؟» به ریش ملت خندیده، به کانادا گریخته و از طریق کانال آمد نیوز بیلاخ گنده نشان دادند که واکنش منطقه را در پی داشته، سبب استردادشان به میهن شد.
کانون نویسندگان ایران، هواپیمای این سه تن را در راه استرداد به آغوش قاضی مقیسه، با دو موشک مورد اصابت قرار داد که -علی برکتالله- این سه نویسنده از حادثهی مذکور جان به در برده و شنبهی جاری به دادگاهِ قاضی شرع رسیده، جمعاً به پانزده سال و شش ماه حبس محکوم شدند.
پینوشت
ما نویسندهایم: نه حوصلهی یک مورخ را داریم نه مزدورِ مخاطبیم؛ ما تنها باور خود را مینویسیم.
اما چه کسی باور میکند این احکام به شاعری با پنج دفتر شعر، رماننویسی معاصر و داستانپردازی که شخصیتهایش بوی علی اشرف درویشیان را میهند تعلق داشته باشد؟
ما مبتلای واژهایم؛ جک نمیسازیم که قدرت اول منطقه از اندیشمند خود که هیچ، از ملت خود هم نه، بلکه از سنگ مزار شاعران خود وحشت دارد.
ما نویسندهایم، توی کتمان نمیرود بنویسیم زنده بودیم و قلم توی خون زدیم نوشتیم: شاعری، نویسندهای، فیلمسازی را به جرم نوشتن، اندیشیدن و بیریشه نبودن به پانزدهسال و ششماه حبس محکوم کردند.
ما نویسندهایم؛ مینویسیم:
دیدیم، سنجیدیم، فرا گرفتیم که
ما
عاشقیم و خوشتر از این کار، کار نیست
یعنی به کارهای دگر اعتبار نیست
سنجیدهایم ما، به جز از موی و روی یار
حاصل ز رفت و آمد لیل و نهار نیست
امید شیخ بسته به تسبیح و خرقه است
گویا به عفو و لطف تو امیدوار نیست
بر ما گذشت نیک و بد اما تو روزگار
فکری به حال خویش کن این روزگار نیست!
«عماد خراسانی/ با تخلیص»