خط فارسی
بهدین اروند
در روایات زردشتی آمده که طهمورث پیشدادی پس از پیروزی بر اهریمن هفت گونه خط را بهزور از او فرا گرفت؛ در اسناد سریانی میخوانیم: «زردشت اوستا را به هفت خط نوشت» و ابن ندیم نیز در کتاب الفهرست مینویسد که پیش از اسلام در ایران هفت خط وجود داشته: دین دبیره، ویش دبیره، کستَج، نیم کستَج، شاه دبیر، راز مهریه، راسی مهریه.
خط، زبان دست است[۱] و ورای این افسانههای گنگ، تاریخ مدعیست که ایرانیان، هیچگاه حوصلهی ساختِ خطی مستقل و کامل را نداشتهاند. ایران بر شاهراهِ دین و تجارت قرار داشته و دارد: معامله و قربانی، ریاضیات میطلبد و ریاضیات نیز نشانه. پس عجیب نیست که ایرانیان با پیشرفتهترین نظامهای نوشتاریِ روزگارِ خود برخورد داشته و در این زمینه مردمانی مصرفگرا بار آمده باشند که به سیاههی خطوط هم ایراد میگیرند. اتفاقاً در این زمینه نشان دادهاند بسی خوشسلیقهاند.
پنجهزار سال پیش، پس از ظهور سلسله علائمی مانند چوبخطها، ریسمانهای گرهخورده یا گردنبندهای صدفی که به حافظه کمک میکرد، سومریان در جنوب بین النهرین، به یک زبان نوشتاری با تکواژهای معنادار دست یافتند که با نی بر روی الواح گلی و کوزههای نمدار نگاشته میشد؛ خط میخی که در واقع نمونهای سادهشده از خط تصویرنگاشت است تا قرنها خط تشریفاتیِ آشوریان بهشمار میرفت که بعدها کلدانیان، ایلامیان، هیتیها، ایرانیان و ارامنه آن را اختیار کرده، و حتی تا ۸۰۰ علامت بر آن افزودند؛ اما ایرانیان، در عین هوشمندی، یا تنبلی، با ساده کردنِ آن به ۴۲ علامت[۲] نوعی خط تزئینی از آن ساختند که قدیمیترین مکتوبات ما در زبان فارسی، در کتیبههای هخامنشی، به این خط است. در ادامهی پیشرفتِ مکتبِ تصویرنگاشت[۳]، فنیقیها خط اندیشهنگاشتِ[۴] خود را به جهان معرفی میکنند؛ در مکتبِ اندیشهنگاشت که مادر سامانهی خط یونانی محسوب میشود، نقشِ دوپا که پیش از این نمایندهی تصورِ “دوپا” بود، به نمایشی برای اندیشهی “رفتن” ارتقا پیدا کرد. پس از این دوره، انسان به مرحلهی واژهنگاشت پا گذاشت که در آن هر علامت، نشانهی یک واژه یا معنای مستقل بود؛ بقایای این مکتب پس از چندهزار سال هنوز در برندها و مارکها نمودار است.
بعد از سقوط هخامنشیان و استیلایِ ۲۵۰ سالهی یونانیان، خط آرامی در ایران سلطه یافت. از ترکیبِ این خط با لهجهی پارتی اشکانیان، زبانِ دری و خط پهلوی بوجود آمد که صامتنگار و بینهایت مشکِل بود. بعدتر ساسانیان خط اوستایی را مونتاژ کردند که به عقیدهی خیلیها هنوز کاملترین خطِ آوانگارِ ایرانیان محسوب میشود. با ورود اسلام، «خط کوفی» که بعضاً نقطه، اِعراب و حتی الف نداشت به «خط نسخ» تبدیل شد و از این روزگار به بعد، ایرانیان بیش از یکهزاره است که زبانِ مادری خود را در مکتبِ خطِ الفباییِ[۵] “نسخ” پیاده کرده و میکنند: خطی که امروزه هم نقطه دارد، هم قابلیت چسبندگیِ حروف، هم اعراب، هم آکلاد و هم حروفِ ایرانیِ “گچپژ” در آن تعبیه شده.

این همه گفته آمد که چه؟
که یادآور بشوم طرح تعصب در مورد خط، برای ایرانیان هم مضحک و هم حیاتیست! مضحکست چون خطی به کارآمدی نسخ برای عِرقورزیدن وجود ندارد، و حیاتیست چون بیش از هزارسال است که ایرانیان زبان فارسی را در قالبِ خط نسخ مینویسند: این ویژگی خارقالعادهست: خطی پیشرفته که هزار سال، در یک سامانهی غنی و زنده به اسم زبان فارسی، توسط خوشنویسان ارتقا پیدا کرده تا امکانات عجیب و غریب و بعضاً خطرناکِ امروزی را داشته باشد؛
نسخ و مشتفاتش [مانند به: نستعلیق] چنان زیباست که خودِ عربها نمیشناسندش و به آن خطِ فارسی میگویند: رسمالخطی که جز خطِ چینی، رقیبی در خوشنویسی نمیشناسند. تناسب نُقط و خطوط در این سامانه چنان به مذاق ایرانیان خوش نشسته که صوفیان الف را رمز وحدت دانسته، عاشقانِ نقطهی «ب» را خالی زیر لب یار تعبیر کرده و حافظ ایمان میآورد که: «در خمِ زلفِ تو آن خالِ سیه دانی چیست؟ / نقطۀ دوده که در حلقۀ جیم افتادهست». ایرانیان یکهزارهست که به پیروی از نسخ، از سمت راست وارد یک تابلوی نقاشی میشوند و برای اکثریتِ راستدستِ جامعه آساننگارتر است. البته کلی وجه، لحن و آهنگ از زبان فارسی حذف شده که ایرانیان را مجبور به استفاده از گلیفهای نگارشی میکند. لازم به یادآوریست که خواجهابوالفضل سجاوندی، پدرِ علائم نگارشی، ایرانیزادهست و خط نسخِ ایرانی از حیث سازگاری با علائم سجاوندی قابلتوجهست. از طرفی دیگر گنجینهی واژگانِ زبان فارسی چنان غنیست که نیازی به تانیث و تذکیر و تخنیثِ عربی و فرانسه نداشته و بالتبع نشانهای نیز در خط خود برای این تقسیمبندی ندارد و …
اما من چشمداشتی به قربانصدقهرفتنِ خطِ فارسی ندارم؛ این رسمالخط با همهی قوت، کاستیهایی هم دارد که در صدسال اخیر، همراه با موجِ سوادآموزی و ظهور رسانههای نو بیشتر توی ذوق میزند؛ به حدی که بسیاری طرفدار تغیر خط فارسی به نویسشِ دیگر، مثلا به خط رومیایی، اند.
اعتراف میکنم داوریِ بدون تعصب در این مورد برای من، آن من که داستان را به خط نسخِ فارسی مینویسد، دشوار است؛ اما ورای این تعهد و تعصب، اصلا دوست ندارم خطی را جایگزینِ نسخ کنم که یکی از بازیهای کاربرانش، هجی کردنِ حروف است! از طرفی، طرفدارانِ تغیر خط، چند مورد را بهعنوان خشتکِ خط فارسی علم کردهاند که الحق لیستِ کوتاه، اما مهلکیست:
- اول اینکه نشانهی نویسشِ بسیاری از حروف در حالت مستقل یا چسبیده متفاوت است؛ مانند به: هـ ، ـهـ ، ـه ، ه
- علامت «و» یکجاهایی خوانده میشود، یکجاهایی نه! مانند به: خاور، خواهر
- سوم اینکه توی خط فارسی کلی آوای یکسان، با نشانههای مختلف وجود دارد؛ مانند به: «ز»، «ذ»، «ض» و «ظ».
به بیان دیگر، سامانهی خط فارسی بیش از ۱۲۰ نوع نشانهی نگارشی دارد که به گمان طرفداران تغیر خط، در دنیای امروز به معنای یک باختِ بزرگِ فرهنگیست؛ اما:
در مورد گزینهی اول گمان میکنم چسبندگیِ حروف نعمت است تا وبال، و سیلانِ جاری در هنرِ خوشنویسی ایران را گواه میگیرم؛ ثانیاً دمِ خواجهابوالمال گرم که حروف ایرانیِ «گچپژ» را در عین هوشمندی، درست شبیه به حروف عربیِ: «کجبز» طراحی و به خط نسخِ فارسی وارد کرد و یادآوری کرد نشانههای خط فارسی فوقالعاده ظریف و متوهمانهست. معروفست که در خط عرب، معنای حروف با اعراب زیر و رو میشود و در خط فارسی با یک نقطه «محرم» «مجرم»! ثالثاً مگر حروف در انگلیسی دارای حالات «کوچک: a» و «بزرگ: A» نیستند که خیلی جاها هم اصلا شباهتی ندارند؟!
در مورد گزینهی دوم باید گفت هنوز گویشورانِ لرستان، کرمانشاه، ایلام، کردستان، شمال خوزستان، چهارمحالبختیاری، کهگیلویهوبویراحمد، مازندران و بخشهایی از بوشهر در زبانِ باستانی و غنی خودشان «واو» را در واژهگانی مانند به «خواهر» حفظ کردهاند؛ به نظرم این بیانصافیست که میلیونها گویشورِ زبانی چندهزارساله را فدای یک لهجهی دویستسالهی مختص به پایتخت کنیم.

فامّا: منظورم از عبارتِ “لیستِ کوتاه و مهلک”، متوجه گزینهی سوم است: چهارتا نشانه برای تلفظ حرفِ «ز»، آن هم در الفبایِ آوانگاری که هرچهارتا را یکسان تلفظ میکند افتضاح است! شاید غنایِ زبانِ فارسی کمی از این دمِ خروس را بتپاند زیرِ قبا که: «کلی واژه دارم که باید به شکلی از همدیگر متمایز شوند»، اما باید قبول کرد که در این زمینه جا برای پیشنهاد بسیار ضروریست.
یک آمارگیری ساده نشان میدهد که انتخابِ اولِ ایرانیان در مواجهه با کلمهای که رسمالخط صحیحاش را نمیدانند، استفاده از حروف ایرانیست؛ خیلینادر است که یک ایرانی «انتگرال» را «عنطگرال» بنویسد، اما بسیار محتمل است که «موذی» را «موزی»!
فرهنگستان ادب که امسال ۱۷ میلیارد بودجه به نافش بستهاند [سوای بنیادهایی مانند به: سعدی و …] سال ۱۳۸۱ کتاب دستور خط فارسی را با هدف حفظِ چهرهی کنونیِ خط فارسی بهصورتی ناکارآمد و ناقص تحویل جامعهی ادبی داد که البته هیچ انتشاراتی اعتنایی بهاش نکرد؛ در این کتاب که بهنقل از مقدمهاش نه برای متخصصان زبان و ادبیات فارسی و زبانشناسان بلکه برای مخاطبانی نوشته شده است که با زبان فارسی در حدٌ عموم باسوادان و تحصیلکردگان جامعه ما آشنایی دارند، میخوانیم: «”بی” همیشه جدا از کلمه نوشته میشود، مگر آنکه کلمه بسیطگونه باشد، یعنی معنای آن دقیقاً مرکب از معانیِ اجزای آن نباشد!!!»
حاضرم شرط ببندم خیلی از ادبیاتچیها هم معنای بسیط را حیّ و حاضر از بَر نیستند، چه برسد به کسی که گذارش هم به دستور تخصصیِ زبان نیفتاده باشد! تصور کنید در دادگستری میخواهید دفاعیه بنویسید: «من بی گناهم» و همزمان حواستان متوجه این باشد که واژهی “گناه” بسیط است یا مشتق؟ از طرفی نمیفهمیم چرا فرهنگستان زبان و ادب کشور تمام تلاشش را میکند سنتِ خط را دودستی بچسبد و مثلاً چرا یکبار مشکلات روزِ خط را رصد نکرد؟! در حالیکه همهی ما با تشویشِ نشانهها در خط فارسی روبروییم:
گاهی برای کِشدادن نشانهای که نمیجوریم مینویسیم: «خیییییییییلی»!
گاهی علامت «ه» در حالت غیرملفوظ را از انتهای کلمات حذف میکنیم: «بِ اینجام رسیدِ.»
حتی گاهی درست و حسابی نمیدانیم حروف الفبایمان چند حرف است [یک عده نشانهی حمزه را هم به آششلهقلمکارِ الفبای فارسی اضافه کردهاند، یک عده خیر؛ در مورد رسمالخطِ همین “حمزه” هم کلی تبصره و اختلاف نظر هست.]
بنگاههای نشر حتی به رسمالخطِ خود در مورد استفاده از علائم نگارشی پابند نیستند؛ چند ماه پیش در نقد رمانِ «ولی دیوانهوار» گیر دادیم که چرا به جای علامت نقطه در انتهای جملاتِ کوتاهِ متن، دکمهی new line را فشار دادهاند و آنقدر رفتهاند خطِ بعدی که سهامِ کاغذ کشیده بالا.

باری، مضحکانهست که تمامِ همّ و غمِ علمِ نگارش، به کتبِ «بنویسم و ننویسیم» محدود شده، اما ما ثمرهی همین روزگاریم؛ از فرزان سجودی، بعنوان یکی از روشنترین افقهای دانشگاهی روزگارمان در حیطهی نشانهشناسی، و از نیما صفار بهعنوان یکی از بدخطترین و پیشروترین نویسندگان عصر، و هادی سالارورزی بهعنوان یکی از پاکیزهنویسترین نویسندهگان زبان فارسی دعوت به مشکلگشایی در این زمینه میکنم تا دستگیر باشند.
[۱] . جاحظ؛ ادیب و خوشنویس معتزله
[۲] . یک نقطه برای مکث بین حروف، پنج علامت اختصاصی برای شاه، کشور، زمین و اهورامزدا
[۳] . مکتبخطنگاریِ تصویرنگاشت یا هیروگلیف، نمایندهی خطوطیست که در آن “صورت” برابر با “تصور از صورت” است؛ برای مثال در این مکتب، نقشِ دوپا، معادلِ معنای دوپاست.
[۴] . الفبایی که بعدها به حروفِ ابجد معروف شد.
[۵] . روش سیلابی با تکیه بر تجزیهی هجاها و نمایش مجزای اجزای آن.