نمایش آبگوشت زهرماری
عطر بوشهر در خیابان بهشت
رحیم رشیدیتبار
نمایشنامهی آبگوشت زهرماری بهقلم آرش آبسالان چندین بار توسط گروههای مختلف اجرا شده؛ اما این روزها در تماشاخانهی سنگلج، شاهد کارگردانیِ تازهای از حسین اسدی و بالتبع هوای تازهای در این نمایش هستیم.
آبگوشت زهرماری قصهی یکی از شاهان قاجار است که چون لب بر غذا بسته، اهالی مطبخ در تکاپوی گشایش ذائقهی ملوکانهاند و همین هول و ولای مطبخیان در آشپزخانهی شاهی، زاویهی دید، کنش و روایت را میسازند. آبسالان در این نمایش، مطبخخانه و آیین پختوپز را به دستاویزی برای قصه گفتن خود بدل ساخته. آبگوشت زهرماری قصهای محوری و سرراست دارد و چند ریزقصه که به یاری قصهی محوری میآیند و آن را قوام میبخشند.
حسین اسدی کارگردانی جوان از خطهی جنوب (جزیرهی خارک) با حفظ استخوانبندی قصهی، وفادارانه در آن دست برده و لهجه، لباس، آیینها، ترانهها، موسیقی، رقص بومش را به این نمایشنامه تزریق کرده: حرفی همان از دهانی که همان، اما در جغرافیایی دیگر با باورهایی دیگرگون. در این بازنمون کاخ، عمارت شده است و شاهِ ایران، خانِ خارک؛ اسدی.

باورها، متلها، ترانهها، آیینها و موسیقیِ بوشهر را آنچنان ظریف و البته جسورانه در نمایش گنجانده است که مخاطب انگار میدارد آبگوشت زهرماری قصهای از قصههای بومی بوشهر است. البته باید خاطرنشاند مواردی نیز در این بازنمون نادیده گرفته میشد: مانند شخصیتِ تاریخیِ زهرمارخانِ قاجاری که نام نمایش نیز ایهامی به وی دارد یا خوانش سرود:
سیصد گل سرخ؛ یک گل نصرانی ما را ز سر بریده میترسانی
ما گر ز سر بریده میترسیدیم در مجلس عاشقان نمیرقصیدیم
که این شعر به پاس رشادتهای باسکرویل امریکایی یکی از شهدای نهضت مشروطه در تبریز سروده شده است و تناسبی با فضا و مکان نمایش ندارد. با این همه باید معترف بود اسدی در آزمونِ “مالخود کردن ِنمایشنامه” سربلند بیرون آمده است؛ حسین اسدی در مقام کارگردان نیز با توجه به جزئینگریها، ریتم مناسبِ نمایش، تصویرسازهای متنوع و تاثیرگذار، مهندسیِ میزانسنهای شلوغ، استفادهی خلاق و بهجا از ابزار صحنه و آکسسوار، حائز نمرهی بالایی است.
اجاق مطبخخانه در اکثر صحنهها خاموش است؛ اما بازیگران نمایشِ آبگوشت زهرماری تمام تلاششان را میکنند که صحنه سرد نباشد. هر هفت بازیگر در تلاشی هماهنگ چنان به صحنه شور و انرژی میدمند که سرمای روزهای آخر آذرماهِ پایتخت حس نمیشود. باری، با تماشای این نسخه از نمایش، مخاطب در پایتخت نیست، او در خارک آیینهای مردم جنوب را به تماشا نشسته است!

بازی در بازی با جهتهای مختلف در نمایش آبگوشت زهرماری کار بازیگران را مشکل میکند؛ بازیگران میبایست مدام پوست عوض کنند و یک بار در صحنهی حمام، بار دیگر در حرمسرا، جلسات دولتی و… در جلد شخصیتی دیگر رفته، نقشی نو ایفا کنند که در این رهگذار شاهد بازی مایهداری از بازیگران نمایش هستیم.
طراحی خلوت و ساده (و ایضاً جنوبی) مطبخخانه، همراه با سادگیای که در نورپردازی تعبیه شده به صحنههای شلوغ و المانهای نمایش، مجال نفس کشیدن و دیده شدن داده؛ چهار طَبقِ حصیریِ آویزان شده امضای آشپزخانههای جنوب است و با تغییر کاربری پاتیلها، قابلمهها و ملاقهها و همین چند دست ابزار و نشانه میشود فهمید تاملی در انتخاب موجز عناصر صحنه به کار رفته است. همین سادگی و البته بایستگی را در انتخاب لباس بازیگران نیز شاهدیم: لباسی سیاه (لباس کارگاهی در هنر نمایش) بهعلاوهی پیشبندهای آشپزی و لنگهایی که برای مردم جنوب و آدمهای نمایش هزار و یک کارکرد دارد.
حجم زیادی از سختی نمایش آبگوشت زهرماری بر دوش موسیقی متن است که در روند جنوبانیزگی سعی شده، با سازهای بومی خارک، که اقیانوسی از نواهای آفریقایی، لری و جنوبیست از پس آن برآید. موسیقی در گوشهای از صحنه و بهصورت زنده بهگوش تماشاگر میرسد: با عمق و فضاسازیای که گرما و تکاپو در آن موج میزند. استفاده از سازهای بادی چون نیانبان و ایضاً سازهای کوبهای مانند دمامه، باعث میشد انتظار داشته باشیم در تمامیت اثر گوش و هوش مخاطب فقط از موسیقی جنوب لذت ببرد؛ حتی مشتاق بودیم ملودی نینو روتا را از دهان نیانبان بشنویم که البته سازهای دیگری مانند به سهتار یا ملودیکا به موسیقی بومی متن اضافه شدند!
گریم و چهرهپردازی در نمایش آبگوشت زهرماری چنان نادیده گرفته شده که حتی نامی از آن در بروشور به چشم نمیخورد؛ دو خال جوهری بر دو بازوی یکی از شخصیتها و چندتار موی مش، تنها زحمتِ این بخش از نمایش بود.

لباس سیاه در این نمایش میتواند سیاهبختی مردمی تهیدست باشد که محکوم به کار در یک مطبخخانهاند. آنها به نوعی در آن مطبخخانه محبوساند. تمام تلاش آنها برای رضایت راس هرم قدرت (پادشاه/خان) است. آشپزها در پایان یک نفر از خود (از مردمِ تیره روز) را میکشند تا از گوشتش آبگوشتی مهیا کنند تا شاید پادشاه/خان لب به غذا بگشاید. قصه تلخ است و خشن؛ اما مگر نه اینکه اصیلترین مانیفست گرسنگی خشونت است؟ مخاطب این حجم از خشونت را باور میکند؛ چون قصه، قصهای آشناست. آبگوشت زهرماری تراژدیست؛ اما طنازیهای آن بر تلخیهایش میچربد. چنانکه شاید طنازیهای حرمسرای پادشاه/خان نقطهی قوت این نمایش باشد.
در پایان باید گفت تماشاخانهی سنگلج این روزها بهواسطهی میهمانان خونگرمش لبخند به لب دارد. گروه هنری کاغذ سفید ۶۵ دقیقه عطر و بوی بوشهر را در خیابانِ بهشتِ پایتخت میپیچاند و به یمنِ این اتفاق شایسته است از امیرحسین شفیعی به عنوانِ تهیهکنندهی این نمایش و حامی تئاتر شهرستان تشکر کنیم.