دراماتورژی
دراماتورژی چیست: دراماتورژ کیست؟
هادی سالار
اولش فکر میکردم فقط بین خودمانیها مرسوم است که دراماتورژی را لقلقه کرده، نتوانند در یکی دو جمله خلاصهاش کنند؛ ولی وقتی در مصاحبهای دیدم شخصی که برای ردیف شغلیِ دراماتورژ در تئاتر مرکز لینکلن [نیویورک] حقوق میگیرد هم به این پرسش میخندد، فهمیدم اگر مرغ همسایه غاز نباشد، خانه از پایبست ویران است. چه فرهنگهای تخصصی نمایش، چه دانشنامهی معتبری چون بریتانیکا یا حتی ویکیپدیای شستهرفته هم تنها برای فهرست کردن تمام وظایف دراماتورژ به کمتر از چهار پنج خط اکتفا نکردهاند. شرح این وظایف از گزینش و تطبیق نمایشنامه گرفته تا مشاوره به کارگردان چنان وسیع است که جا دارد نامش را بالاتر از نویسنده، کارگردان و بازیگران روی پوسترها بنویسند. اما شمهای به مشام میرسد که دراماتورژی نه فعلی تازه که نوعی بازاندیشی فرموله است.
از توصیف تا تجویز
ما قوانین را وضع نمیکنیم بلکه آنها را تدوین مینمائیم. هستی همواره چند گام از قوانین پیشترست. هرچیز باید ابتدا رخ دهد، تا اگر فرصت توجه نصیبش شد شاید فهمیده شود. چراکه سیبها پیش از تدوین قانون جاذبه توسط نیوتن هم به زمین میافتادند. در واقع تجویزهای فرموله از طریق توصیفِ عملکردِ طبیعیِ چیزها حاصل میآیند. و این تنها به قوانین فیزیک محدود نمیشود. علوم انسانی نیز با وجود ویژگیهای بهظاهر کیفی از این قضیه مستثنی نیست؛ تا آنجا که حتی اخلاق هم منشائی توصیفی دارد. همانطور که فیزیک بر نیرو استوار بوده، علوم انسانی نیز در تمام جوانب وابسطه به قدرت است، در واقع هر دو مفاهیمی برای تعریف ماهیت اثرگذاریند. ویژگیهای آنچه در سازوکار طبیعی هر نظام موثرتر واقع شود، اصل قلمداد شده، تقلید خواهد شد.
نمایش هم که تافتهی جدابافتهای نیست میکوشد سیطرهاش را وسعت بخشیده، مستحکم کند. پس هرجا ببیند نمونهای موثر افتاده، بیشک سعی در تکثیرش خواهد نمود. تعاریف و دستورات دراماتورژی هم انتزاعی بدیع نبوده و در نسبت با تاثیرگذاری تبیین شدهاند. پیشتر مثلث نمایش را نویسنده، کارگردان و بازیگر تشکیل میداد اما امروزه با کشف اهمیت جایگاهِ عنصرِ بیننده به هرمی سهبعدی بدل گشته. بهدلایل بسیاری اعم از بالارفتن اطلاعات عمومی و متعاقباً انتظار مخاطب، گستردگی دانش و پراکندگی تخصص، تعدد پیشهگران صنعت نمایش و بالطبع سطحی شدن میانگین سواد، نیازی مبرم به وجود سازوکاری برای هماهنگی این دستگاه پرقطعه احساس میشود. کسی باید باشد که مکانیک نمایش را از بافت نمایشنامه تا روانشناسی مخاطب بشناسد و تمامی عناصر را در جهت حداکثر کردن قدرت اجرا میزان نماید.

دراماتورژی هامبورگ
گاتهُلد اِفرایم لِسینگ[۱] (۱۷۲۹-۱۷۸۱) نمایشنامهنویس، نظریهپرداز نمایش و منتقد آلمانی که در تئاتر ملی هامبورگ فعالیت میکرد را میتوان اولین دراماتورژ رسمی تاریخ دانست. وی در دراماتورژی هامبورگ[۲] (۶۹-۱۷۶۷) که مجموعه یادداشتهایی درباب اصول نمایش است واژهی دراماتورژی[۳] که پیشتر به نمایشنامهنویسی اطلاق میشد را بهمعنای نوعی “قضاوت دراماتیک” بهکار برد. فرآیندی که بیشتر بر نقش محوری کارگردانی تاکید دارد، که «نوابغ بیتوضیح، انجامش میدهند،» که بازیگر را از نطقهنظر صرف راوی به جایگاه واقعی شخصیت و همزادپنداری را درون تماشاگر به غایت میرساند. لسینگ که بیپرده در پی آموزش حُسنِ سلیقهی نمایشیست، طی ۱۰۴ یادداشت بر نمایشهای یکسال تئاتر هامبورگ، کوشید فهرستی از آنچه اجرا را نمایش میکند بهدست دهد.

دراماتورژی: سازوکار کنشها
یوجینیو باربا در واژهنامهی مردمشناسی تئاتر: هنر پنهان اجراگر[۴] (۱۹۹۱) مینویسد: «دراماتورژی تنها به کنش مربوط است. در یک اجرا فقط آنچه گفته یا انجام میشود کنش نیست بلکه در سطح عمیقتری از سازماندهی، روابطِ میان بازیگران و تعاملشان با نور، موسیقی و تغییرات فضا هم کنشاند … در واقع تمام آنچه بر توجه، فهم و احساسات تماشاگر تاثیرگذار است نیز کنش محسوب میشود.» دراماتورژیِ باربا البته بر متن استوار است اما نه صرفا بهمفهوم مکتوبی نوشتاری یا گفتاری بلکه بهمعنای چیزی درهمبافته[۵]. در این معنا هیچ اجرایی نیست که متن نداشته باشد و پلات سازوکار کنشهاست.
همانطور که لسینگ علاقه داشت نام مجموعه یادداشتهایش را دیداسکالیا [۶] بگذارد، باربا هم دست به دامان تمایز ارسطو بین متن مکتوب و شیوهی اجرا میشود. تعریف او از پلاتِ اجرا دو قطبیست؛ گسترشِ کنش بواسطهی تسلسل علت-معلولی در زمان و گسترش متناوب کنشها در روندهای موازیِ همزمان. اینها نه دو رویکرد زیباییشناسیک یا دو اسلوب عملی بلکه قطبهاییند که تنش و جدل میانشان نمایشبودگی یک اجرا را تعریف میکند. تسلسل، عقل است که در متن مکتوب جلوهگر میشود اما همزمانی، جان نمایش بوده و وظیفهاش بر دوش کنشهای بیرونی [اول کلام و حرکت، بعد نور، صحنه، لباس، موسیقی و غیره] است.
باربا که شیوهی میزانسن روی متن مکتوب را سنتی و مایهی برهم خورردن تعادل اجرا میداند، معتقد است تئاترِ نو نیازمند متن اجراییست؛ چیزی شبیه به خطوط حامل برگههای نتنویسی. تا هر روند [کلام، اعمال بیرونی، موسیقی، نور و غیره] فارغ از تسلسل، بهصورت کنشهایی همزمان نمودار شوند. دراماتورژی که سازوکار کنشهای اجراست میبایست به تعادلِ این دو قطب منجر شود.

دراماتورژ: برخورد از نوع نزدیک
مصاحبهای با آن کاتانیا[۷] دراماتورژ تئاتر مرکز لینکولن[۸] ابهام نظریهها را کمی روشن میکند. او میخندد و میگوید: «انگار هیچکس دقیقا نمیداند دراماتورژی چیست!» سیاههی وظایف او در تئاتر لینکولن طویل است؛ خواندن بسیاری نمایشنامه برای یافتن صدایی تازه؛ پیشنهادِ حذف، تغییر یا بازنویسی متن؛ تحقیق پیرامون تاریخ، زبان و ادبیات؛ تحلیل و تفسیر نمایشنامه بر اساس بافت و ارائهی نتایج به کارگردان، بازیگران و عوامل. شرح وظایفی که نشان میدهد دراماتورژِ امروز در واقع مشاور و ویراستاریست آگاه به الگوها و کهنالگوهای تاریخ، زبان، ادبیات و نمایش که بواسطه تحلیل و تفسیر، گزارهها را به آگاهی کاربردی بدل میسازد.
دراماتورژ با بررسی بافت سیاسی، اجتماعی، تاریخی، اقتصادی، جغرافیایی، مذهبی، عرفی و فرهنگیِ متن به فرآیند بازنویسی متن، لحن و سازوکار مراودات اجتماعی یاری رسانده و با اشراف بر الگوهای اجرایی، ساختار، ریتم و منطق روایی را سامان میبخشد. دراماتورژ برای کمک به شخصیتپردازی [تیپ، لحن، لهجه] و طراحیِ صحنه، لباس و نوری منطبق بر منطق متن وظیفه دارد بافت متن را به بازیگران، طراحان و عوامل اجرایی تفهیم کند. اما بیشک مسئولیت تفسیر مخاطب برعهدهی کارگردان است و دراماتورژی هم نهایتا بر صحنه نمایش رخ میدهد. دراماتورژ برای تطبیق حداکثری نمایشنامه [منطق متن] با اجرا [اندیشهی کارگردان] میکوشد ابزارهای نمایش [متن مکتوب، بازیگر، امکانات صحنه، تکنیک و قراردادهای تئاتری] را برای ارائهی بهینهی محتوا تنظیم کند.

دراماتورژی: از متن تا اجرا
هرچند دراماتورژی از نویسندگی و کارگردانی جداست اما کار هرسه نفر را یک نفر میتواند انجام دهد. در واقع دراماتورژی مطالعهی ساختارهای دراماتیک و بازنمایی مولفههای بنیادین نمایشنامه بر صحنه به کمک مجموعهای از تکنیکهاست. دراماتورژ پلیست بین نویسنده و کارگردان که با روشنگری قراردادهای نمایشی برای نویسنده و تطبیق منطق روایی نمایشنامه، به بازیگران و کارگردان تلاش دارد اجرایی یکدست و سازگار با ارزشهای دراماتیک پدید آید. دراماتورژ بهعنوان پیشبینندهای ایدهآل میکوشد با انطباق بهینهی متن مکتوب با پتانسیلهای اجرا، تاثیر نمایش روی تماشاگر را به حداکثر برساند.
[۱]. Gotthold Ephraim Lessing
[۲]. Hamburg Dramaturgy
[۳]. Dramaturgie یا dramaturgy: برگرفته از dramaturge فرانسوی بهمعنای نمایشنامهنویس
[۴]. A Dictionary of Theatre Anthropology: The Secret Art of the Performer
[۵]. برگرفته از texture
[۶]. didaskalia: کلمهای یونانی (کهن) بهمعنای آموزش که در دورهی کلاسیک اصطلاحاَ به آنچه در متن نمایشی بیاید ولی گفتار مستقیم شخصیت نباشد اطلاق میشد.
[۷]. Ann Catania
[۸]. Lincoln Centre Theatre