چیستآرت
سنت نمایش، شمارۀ یک
یگانگی ناظر و منظر؛ التیامگری کهن نمایش
محمدهادی سالارورزی
اهل فن منشا تئاتر را مناسک مذهبیِ اقوامِ بدوی میدانند. جایی که شامانگونهای همراه با دستیارانش نمایشی پدید میآورد که در وهله اول واقعی بنماید و در ثانی تماشاگرش را معمولا با اوراد یا رقصها در نمایش دخیل کند. نگاهی به جامعۀ جهانی و جستوجوی وجوه اشتراکشان ما را به یک کلمه سوق میدهد؛ دین. دین در تلاش است روح زخمخوردۀ بشر را التیام بخشد و تئاتر میکوشد نفْس را با عینیت بخشیدن خویش بپالاید. امروز شاید تئاتر دیگر استحالهای روحانی یا تزکیهای نفسانی نباشد اما بیشک هنوز یگانگی بلامنازعی است با واقعه. آنچه ارسطو آن را کاتارسیس میخواند احتمالا تصوری است افلاطونی از همزادپنداریی محض. یگانگی سوبژه و اوبژه[۱].
شاید این حکم شمهای خودمحورانه داشته باشد ولی باور دارم که هنوز هم نَفَسِ بازیگرِ تئاتر بر نماهای نزدیکِ چهرۀ بازیگر سینما، و شعبدههای صحنه بر جلوههای ویژۀ پرده میچربد. تئاتر پیش از زایش سینما، فرزند چموش و پرجلوهاش، مجمع هنرها بود. از هرآنچه در فلسفۀ شاعران و نویسندگان، روح موسیقی، جلوهگری صحنهآرایان و لباسپردازان و زندگی بازیگران بود چیزی در خود داشت. هنوز هم دارد، هرچند همانند هرچیز دیگرمان آنطور که باید و شاید به حقش نرسیده.
قصد برتری جویی برای رسانهای خاص را ندارم. بیشک هم متن بر کاغذ جایگاه رفیعتری دارد و هم باید معترف بود که پیشرفت صنعتِ سینما مخصوصا جلوههای ویژه فرصت هیچگونه رقابت بصری به دیگر رسانهها، بویژه تئاتر که مورد بحث است، نمیدهد. اما سخن من پیرامون تئاتر روی دیگری دارد. چیزی از جنس تمایزِ میان نقاشی و عکاسی یا حتی عمیقتر تماشا و تجربه.
بینندۀ تئاتر در مواجهه با تجربهای زنده قرار میگیرد که ناخودآگاه جمعیاش از درون آن را فریاد میزند. خاطرهای که طی هزاران سال از اسلاف خویش به ارث برده است. نوعی قدرت که در تماشا ست. بیائید قبول کنیم حتی تماشای رنج هم لذیذ است؛ یا حتی اگر بدویتر با آن برخورد کنید، ابراز وجودی هرچند محدود؛ برای مثال آنچه در سنگسار است. همچنین قرار گرفتن بر جایگاهی برابر با سایر تماشاگران. فقیر و غنی، زشت و زیبا، معصوم و معصیتپیشه. همراهی با جمع کثیری که گویی او را از گناهان روی صحنه که انسانهای واقعی انجام میدهند مبرا میسازد. انسانهایی از جنس خودش که میتواند برخیزد، آنها را لمس کند و مطمئن باشد که آنجایند. این است که تئاتر را خاص میکند این همترازی و همآوردی میان تماشاگران و بین تماشگر و بازیگر. هرچند اکثر تئاترپیشگان معتقدند، روند تولید و اجرای تئاتر سفرگونهای است عرفانی و بیشک لذت روی صحنه رفتن و تشویق شدن بیهمتا است اما این را هم باید بپذیریم که لذت تماشای یک تئاتر خوب چیزی کمتر از اجرای آن ندارد. این را هم از بازیگران تئاتر بسیار شنیدهام که دوست دارند حتی برای لحظهای از نقششان جدا شوند و بر صندلی تماشاچیان بنشینند و لذتی ورای خلق ببرند.
فارغ از لذت بیوحد و حصر تماشای اجرای زنده، لذتی در تماشای جمعی هست که هر کس برای یک بار هم به تماشای جمعی چیزی نشسته باشد آن را تصدیق میکند. تماشاگران با هم یکی میشوند، خندههایشان حجم میگیرد و افسوسهایشان رعشهآفرین میشود. هرآنچه فرد است جمع میشود و واحدی چیرهتر پدید میآورد. کسی چه میداند، ریشهاش شاید در ناخودآگاه جمعیمان قدرتی باشد که در برابر طبیعت وحشی هزارههای پیش، جمع به فرد میداد؛ که هنوز هم میدهد. رابطۀ تماشاگر سینما اندکی فرق دارد. شاید بتواند با اغماض واقعۀ روی پرده را بپذیرد اما نوع رابطۀ اوبژهـسوبژهای تماشاگر (انسان) با بازیگر (تصویر انسان) در همزادپنداری با دیگر همآوردانش در صندلیهای مجاور تفاوت دارد. آیا نه اینکه دیدن یک بازی در ورزشگاه با دیدن همان بازی در همان ورزشگاه و همراه با همان تماشاگران بر روی نمایشگر فرق دارد.
از سوی دیگر حضور تماشاگر است که به تئاتر معنا میدهد چرا که منظر بیناظر بیمعنا است. کمتر رسانهای را میتوان یافت که در آن روند ارائه، هرچند از پیش تعیین شده، و دریافت، یا تولید و مصرف در یک آن رخ بدهد. بارها و بارها اجراهای پرنقصی را دیدهایم که خیل تماشاگران مشتاق را مایوس و کسل کردهاند (معمولا در جشنوارهها) و متقابلا از جو منفی سالن لطمه دیدهاند. همچنین بسیار به اجراهایی برخوردهایم که بهعلت قلت تماشاگر، که جدیدا بیش از پیش با آن مواجهیم، یخ بستهاند. حقیقت تئاتر در تعامل اوبژه و سوبژه است. منظری فاعلپیشه میبایست اثری حسابشده را در لحظه بهظرافت بازتولید کند و همزمان ناظری مفعولمسلک بهدقت با اثر و قراردادهای تئاتر همراه شود. من از خندههای ناخودآگاه به حرکتی احمقانه حرف نمیزنم، با اینکه آن هم تاثیر بسزایی دارد، بلکه از صدای آرام حبس شدن نفسهای چندده یا چندصد نفر در سینه میگویم که نوایی مهیب تولید میکند و عوامل اجرا را شور میاندازند که شنوندهاش شنوا است. همانا که مستمع صاحبسخن را بر سر ذوق آورد.
در میان هنرها، که یا زادۀ دنیای نویند و یا عصر جدید آنها را به انقیاد خود درآورده شاید تنها تئاتر باشد که اینچنین به سنن و قراردادهای کلاسیک خود پایبند است. پس از قرون متمادی و چهبسا پس از موج فضای مجازی هنوز تئاتر تماشاچیان خود را جسماً و روحاً در اختیار میخواهد. افزون بر این خیل وقایع نمایش محور، همچون همایشها، کنسرتها، ورزشها و سخنرانیها و … رو به فزونی است. جدای از همه دین هم بهعنوان سلف نمایشپیشگان، نقش خود را در این نمایش بزرگ همچنان حفظ کرده. خلاصه اینکه تقریبا هر جایی که خیل جمعیتی را دیدید که جایی جمع شدهاند بدانید آن واقعه از اخلاف بهحق نمایش یا در واقع همان مناسک مذهبی است. همانطور که مناسک مذهبی هم از اول نمایش بودند.
[۱] . سوبژه وجودی است دارای خودآگاهی یکتا و یا تجربههای شخصی منحصربهفرد، یا اینکه هستیی است که رابطهای با هستی دیگری خارج از خودش که اوبژه نامیده میشود دارد. سوبژه ناظر است و اوبژه منظر [آنچه بدان نظاره کنند].